به بهانه اولین تکلیف دوره آموزشی تک کتابدار
امروز بعد از چند وقت ننوشتن دست به قلم شدم برای بیان فعالیت های یک کتابدار در کتابخانه تک نیرو، هرچند خودم تجربه فعالیت در این نوع کتابخانه رو نداشتم ولی با توجه به بازدیدها و تعاملات با همکاران سعی کردم خیلی خلاصه بنویسم. هر چند که این نوشته با سوالات آزمون خیلی هم خوانی نداشت.
شنبه 2/4/1397
امروز بین آمدن ساعت 6 یا 7 صبح مردد بودم. چون نامه تغییر ساعت از سوی استانداری اومده ولی هنوز ساعت دقیق از سوی اداره کل ابلاغ نشده.
اگه ساعت 6 بشه در مصرف برق شاید یکم صرفه جویی بشه و اگه 7 باشه اعضایی که صبح میانن باید پشت در کتابخونه بمونن.
امروز صبح قراره ساعت 8 چندتا از دانش آموزان و رابطین کتابیار مدارس بیان و برای اجرای نمایشگاه رضوی و فضا سازی آنها اقدام کنیم. خیلی وقت نداریم امید که طرح جالبی بشه و همچنین باعث توجه و جلب نظر بیشتر اعضا در مسابقات بشیم تا اگه اجبار به شرکت تعداد معینی در مسابقات بود مجبور به آمار سازی نشیم.
الان تا ساعت 8 وقت دارم تا یه سر به قفسه ها بزنم و اگه کتابی نا مرتبه و در جای خودش قرار نداره رو مرتب کنم. اخه بعد از چند سال خوش خوشون پارسال رفخوانی رو اجرا کردیم و نامه اش برای امسال هم اومده.
ساعت 8 بعد از صرف چند لیوان چای و بیسکوییت به همراه علی و آرمان و آرتا بحث فضا سازی رو شروع کردیم و تقریبا تا 9 طول کشید. ایده های اولیه رو من می دادم ولی اجراش با بچه ها بود. چون همین امروز که ما کار داشتیم اکثرا کسانی که سالی یکبار هم به کتابخونه سر می زنن کتابخون شدن و انواع اقسام کتب درسی و هنری و رمان میخوان. هر کدوم نه یک کتاب که یه لیست دارن شامل 5 تا 10 کتاب.
ساعت 9 یه خسته نباشید به بچه ها گفتم و ضمن تشکر از اونا چند تا زردآلویی که از درخت پشت کتابخونه چیدم و از چشم اعضا دور مونده بود رو با هم خوردیم. با توجه به اینکه خودم در این کتابخونه تنهام اگه از این روشها و روابط دوستانه استفاده نکنم خیلی از کارهام می مونه و با این مشارکت، بچه ها هم کتابخونه رو مثل خونه خودشون می دونن و برای خیلی از کارها از هم سبقت می گیرند.
حدود 9 و ربع به رسم همیشه ایمیل و اتوماسیون و وبلاگ کارشناسان ستادی و سایر کتابخونه ها رو چک می کنم تا اگه قراره نامه یا کاری رو پاسخ یا انجام بدم از قافله عقب نمونم و همچنین از اخبار و فعالیت های سایر کتابخونه ها با خبر بشم.
حدود ساعت 10 بر اساس برنامه قبلی که از سوی رئیس اداره شهرستان و کارشناس همکاریها برای کتابخونه ها اعلام شده نوبت کتابخونه ماست که با مسئول کانون قلم چی برای اجرای تفاهم نامه جلسه ای داشته باشیم. با توجه به نداشتن همکار و اینکه نباید کتابخونه تعطیل بشه جلسه رو در میز امانت برگزار می کنم. این جلسه هم مثل اکثر جلسات اداری مون با حدود 20 دقیقه تاخیر شروع شد ولی به نتایج خوبی جهت اجرا رسیدیم.
از ساعت 10 و نیم تا آخر وقت هم به سراغ کارهای روزمره کتابخانه می روم و همچون روزهای معمولی سال مشغول کارهای تکراری می شوم...
البته امروز هم مثل بقیه روزها نباید در ساعت کاری، خودم و خانوادم مریض بشیم چون به خاطر تک نیرو بودن در ساعت اداری اجازه مردن هم ندارم.