دیروز کتابخانه منفجر شد!!!
(لیزنا، گاهی دور/گاهی نزدیک ۱۲۱): یاسر مرگن، دانشآموخته رشته کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه شیراز:
یکی از مسائلی که در ظاهر ساده ولی در واقع بسیار مسئله پیچیدهای است (البته به نظر بنده) این است که آیا وجود بخش اینترنت در کتابخانه لازم است یا نه؟ امروز حکایت کتابخانه خودمان را برای شما می نویسم تا علاوه بر اینکه از این تجربه استفاده کنید ما را در این زمینه راهنمایی بفرمایید. بالاخص دوست دارم استادان و کسانی که دارای تجربه زیادی هستند در این زمینه حتی اگر هم شد برای راهنمایی ما چند خطی بنویسند. در همین راستا علاوه بر معرفی کتابخانه اینکه اینترنت بخش کتابخانه ما چه فرازها و نشیبهایی رو طی کرد را ارائه می نمایم تا دوستان به تمام زوایای کار اشراف پیدا نمایند.
جهت مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
اما کتابخانه ما: کتابخانهای با درجه ۵ (۳۱ هزار نسخه کتاب موجودی منابع و ۱۴۰۰ نفر عضو و میزان امانت تقریبا ۳ هزار تا در ماه و ۷ کامپیوتر کلاینت برای خدمت دهی به کاربران) و دارای ۲ نیروی کتابدار که یکی شیفت صبح و یکی شیفت عصر مشغول به کار هستیم که البته با رئیس شهرستان جمعاً ۳ نفر هستیم (البته رئیس شهرستان جزء روسایی است که در کار کتابخانه مشارکت کامل دارد و حتی تا تمیز کردن سرویس های بهداشتی را هم انجام می دهد) و این مسئله را از این جهت گفتم که ایشان هم هستند ولی به هر حال رئیس اداره با توجه به جلسات و گرفتاری های دیگری که دارد نمی تواند مثل یک کتابدار در کتابخانه وقت بگذارد (حالا شما خواستین ما رو ۳ نفر حساب کنین یا ۲ نفر با خودتون) .
این آمار کلی از کتابخانه ما بود و اما بخش اینترنت از زمانی شروع به کار کرد که من استخدام شدم و الان بنده ۶ سال سابقه کاری در نهاد کتابخانه ها دارم با توجه به تجربه و تسلطی که به کامپیوتر و اینترنت داشتم این بخش را راه اندازی کردم و بسیاری از مشکلاتی را که چه مجموعه کتابخانه ها و چه سایر افراد و مراجع قانونی در ارتباط با این کار به ما گوش زد می کردند را بر طرف کردیم مثلا برای اینکه کاربران را تحت نظر داشته باشیم نرم افزار مخصوص مانیتورینگ و یک نرم افزار هم برای مدیریت ورود خروج نصب کردیم که البته اینکه چه دردسرهایی در طی این مسیر کشیدیم مطلب را خیلی طولانی می کند فقط این مسئله هست که از لحاظ فنی در ایده آل ترین حالت قرار گرفتیم شبکه کاملا استوار و کاربران با نام کاربری و کلمه عبور وارد می شدند و تمامی حساب و کتابها هم اتوماتیک با نرم افزار حساب می شد حتی حساب و کتاب پرینت ها را هم نرم افزار حساب می کرد و فرهنگ به قدری خوب شده که حتی کاربران در مقطع ابتدایی با نام کاربری و کلمه عبور وارد سیستم می شدند و تحقیق خودشان را پرینت گرفته و از کتابخانه می رفتند و کاری به کتابدار نداشتند مگر در حد شارژ و راهنمایی هایی که بعضی مواقع لازم میشد. البته ناگفته نماند که خیلی از کاربران هم در اینجا از بازی های فلش برای گذراندن اوقات خود استفاده می کردند.
برای ارتقاء سطح سواد کاربران و کارایی بخش اینترنت یک سری قوانین گذاشته بودیم مثلا کتابدار هیچ وقت برای کسی کار تحقیق انجام نمی داد تا خود کاربران با اینترنت و مسائل آن آشنا شوند. از لحاظ قیمت هم تفاوت زیادی با کافی نت نمی کردیم شاید همون ۳۰ درصد ارزانتر از کافی نت ها ارائه خدمات میکردیم و اولویت با کسانی بود که کار تحقیقی داشتند. کاربرانی که بازی فلش می کردند فقط وقتی اجازه داشتند بازی کنند که کسی متقاضی کار تحقیقی نباشد. چت ممنوع هست و کارهایی مثل ثبت نام و غیره که مسئول کافی نت ها انجام می دهد را هم انجام نمی دهیم.
کیفیت کار شبکه و ساعات کاری کتابخانه (که هیچ کافی نتی نه از لحاظ ساعت کاری و نه از لحاظ رو به راه بودن کامپیوتر ها و پاسخ گویی مشتریان به پای کتابخانه نمی رسید) و بقیه مواردسبب شد میزان مراجعه به کتابخانه بسیار بالا رود و از لحاظ درآمد حتی درآمدهای چشم گیری نصیب کتابخانه شد. با افزایش روزافزون میزان مراجعه اینترنت با کارشناس آمار به مشکل خوردیم چرا که در مدتی اندک ما به طور میانگین هر ماه بیش از ۲۰۰۰ نفر استفاده کننده اینترنت داریم که البته با گزارش مستندی که از نرم افزار پرینت گرفتیم مشکل حل شد و ایشان قانع شدند. البته ناگفته نماند که ۴ کافی نت در شعاع ۱۰۰ متری کتابخانه هم اکنون مشغول سرویس دهی هستند.
ناگفته نماند که این پیشرفت ها یکدفعه به وجود نیامد. مثلا اوایل که قصد راه اندازی داشتیم نگرانیها به شدت در حرفهای مسئولان مشخص بود. مخصوصا اینکه یک وقت کاربران به خطا نروند. مثلا وقتی فرماندار به بازدید از کتابخانه آمد و من با خوشحالی تمام منتظر بودم که ویژگی هایی که این شبکه دارد را برایش توضیح دهم با نگاه کلی به سیستم ها پرسید: کنترل بر استفاده کنندگان دارید؟ تا گفتم بله، مسیرش را کج کرد و رفت و نگذاشت ادامه بدهم و بگویم که این شبکه چه امکاناتی دارد و ...
ابتدا سیستم ها کم بود بعد از چند سالی که اعتماد رئیس شهرستان کاملا جلب شده بود یک روز رئیس آمد و خبر داد که فلان دانشگاه میخواهد سیستم هایش را دور بریزد!! به درد ما نمیخورد؟ من هم با خوشحالی قبول کردم که ۸ تا سیستمی که یکی از دانشگاه ها میخواست به اوراقی ها بدهد را نجات دهیم. سیستم ها را آوردیم و وارسی کردیم و از ۸ سیستم توانستیم ۵ تای آنها را به راه کنیم. آن سیستم ها ۲ سال است که دارد کار میکند و هنوز هم قابل استفاده اند.
اعتبارمان خوب شد. هر کس هر نرم افزاری میخواست یا مشکل کامپیوتری داشت می آمد. جنس کامل جوره با ۲ ترابایات اطلاعات! تقریبا هیچکس دست خالی از اینجا نمی رفت بعضی وقتا انتظارات بیش از حد زیاد بود مثلا کاربران از ما فیلتر شکن می خواستند و وقتی می گفتیم نداریم کلی برچسب میزدند که شما فلان هستید و ما هم گردنمان از مو باریکتر. یا بعضی وقتها کاربران زمانی زیادی از ما میگیرند تا یه چیزی یاد بگیرند مثلا کارشناس کامپیوتر میخواست پروژه پایان دوره را برای استاد ایمیل کند ایمیل نداشت من هم سرم شلوغ بود، و او با اصرار گفت: آقا میشه یه ایمیل درست کنی برام؟ گفتم ببین کار زیاده نمیرسم و اصرار می کرد و مجبور میشدم حداقل نیم ساعت برایش وقت بگزارم (البته مشکل سرعت اینترنت رو مد نظر قرار بدهید) تا یک ایمیل درست کنم و یا یک نفر دوم ابتدایی میاید و می گوید: آقا میشه ما بشینیم بازی کنیم؟ میگفتم کامپیوتر بلدی؟ گفت آره فقط تو اینترنتش رو نشون بده بقیشو بلدم (به ذهنم خطور میکرد یه جوری دست بسرش کنم بره، ولی باز میگفتم ممکنه اولین خاطره اش از کتابخونه بد بشه کمکش میکردم) بعد از چند دقیقه می آمد و می گفت: آقا ما این مرحله اش رو بلد نیستیم رد کنیم (موتور بازی میکرد) میشه شما انجام بدی؟؟!!! و این قبیل مراجعات که حداقل روزی چند تا اتفاق می افتاد و کلی وقت میگرفت و با توجه به کمبود نیرو حتی چند دقیقه هم برای من حکم طلا داشت و کلی کار دیگه میتوانستم انجام بدهم.
و اما مشکل اصلی، حجم زیاد مراجعه کننده به قدری زیاد شد که روز شنبه ۲۹/۱/۹۴ کتابخانه از شدت میزان مراجعه برای امانت و اینترنت منفجر شد! مخصوصاً که اکثر قشر کاربران در سطوح ابتدایی و راهنمایی (متوسطه اول نظام جدید) بودند همون لحظه فکری بسرم زد فورا با صدای بلند داد زدم: هر سیستم ۱ نفر! بقیه بیرون منتظر باشن! هیچکس تکان نخورد. دوباره که همین رو داد زدم یکی جلو آمد وگفت: آقا ما معلممون گفته گروهی تحقیق کنین ازمون میپرسه چیکار کردین اگه نتونیم جواب بدیم نمره منفی میده. گفتم: باشه، اشکال نداره. با گفتن این حرف، بقیه آمدند و گفتند ما هم مثل آنها گروهی هستیم! ساکت شدم! خواستم قسمت خانمها را ساکت کنم (حدودا ۳۰ متری که به وسیله بخش مرجع از جاهای دیگه جدایش کردیم و ۲ تا سیستم هم در آن قسمت قرار دادیم) وقتی به آن قسمت رفتم دیدم اصلا جای ایستادن نیست، چه برسد به نشستن و استفاده از سیستم. گفتم: خانوما بیرون منتظر بمونن نوبتی بیاین داخل! بعد از چند دقیقه از دوربین مداربسته نگاه کردم دیدم پسرهای شیطون از موقعیت به وجود آمده سوء استفاده میکنند. رفتم که به آنها بگویم دوباره به داخل بیایند که دیدم دیگر قسمت خانمها کاملا پر شده و جایی نیست!! اولین کاری که کردم، زنگ زدم به رئیس شهرستان. رئیس آمد اول کسایی رو که شلوغ بازی درآورده بودند (اکثرا برگه های کوچکی با اسم و شماره تلفن دستشان بود و به دنبال مشتری می گشتند!) رو از مخزن بیرون کردیم (هر چند دوباره برگشتند) رئیس چند تا از خانمها را جمع کرد و یک منبر اخلاقی یک ساعته رفت ولی همانجا از اشاره ها و حرفهایشان معلوم بود تاثیری نداشته است. مجبور شدم سیستم ها را قطع کردم. بعد از نیم ساعت فقط آنهایی که کتابخوان بودند ماندند و سکوت از نو حکمفرما شد.
این جریان چندین بار در کتابخانه به وقوع پیوست و کم کم سکوت کتابخانه از بین رفت بخصوص که بخش اینترنت ما نزدیک مخزن واقع شده است.
اکنون دیگر مستاصلم و به خاطر مراجعه بالا احساس میکنم نمیتوانم کتابخانه را اداره کنم. امکان اضافه شدن نیروی جدید هم نیست و اگر اینترنت به بخش خصوصی داده بشود هم نه تنها مشکل حل نمی شود، بلکه بخش خصوصی که دیدگاه درآمد زایی دارد کیفیت خدمات را پایین تر آورده و سطح توانمندی کاربران حتما پایین خواهد رفت و از سویی این اعتبار که در طول ۶ سال بدست آمده در معرض از دست رفتن است.
و ختم کلام اینکه من احساس میکنم فضای کتابخانه و نیروی انسانی این کتابخانه ظرفیتش پر شده و جوابگوی این حجم مراجعه نیست لطفا شما راهکاری ارائه کنید. به نظر شما چه کنم؟